رفته بودم سفری سمت دیار " شهدا "
که طوافی بکنم گرد مزار " شهدا "
به امیدی که دل خسته هوایی بخورد
متبرک شود از گرد و غبار " شهدا "
هرچه زد خنجر احساس به سرچشمه ی چشم
شرمگینم که نشد اشک نثار " شهدا "
خشکی چشم عطش خورده از آنجاست که من
آبیاری نشدم فصل بهار " شهدا "
چون نشد شمع که سوز دل سنگ شب عشق
کاش می شد که شود سنگ مزار " شهدا "
آخرین خط وصایای دل من این است
که به خاکم بسپارید کنار " شهدا
۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۲